پانزده سال پیش,
به صورت غافل گیرانه ای,
در میان اشتی و درگیر وسوسه ها مردم,
کسی نفهمید به جز شناسنامه ام..!
ومن که اعتقادی به تکرار داشتم,
مجبور شدم اینگونه بمانم
در کودتای انکار خویش,,
پیروزی همیشه در شکست است, اهسته اهسته, از بین می رود, جامعه ای که تکرار دیگری باشد,
و من که تماشا را بیشتر دوست میداشتم,
فقط و فقط با کمال افتخار, مسئولیت تمام قتل ها را بر عهده گرفتم,
به همین سادگی,
که خود نیز پانزده سال پیش, مرده بودم...!!
نویسنده:مجاهد ظفری
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0